یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

اصل شعور است بی شعور!

گشت ارشاد را با دو پایانبندی ساخته اند. در پایانبندی دوم عباس (حمید فرخ نژاد) و حسن (ساعد سهیلی) زندانی می شوند و برای سخنرانی به یک مدرسه پسرانه فرستاده شده اند. عباس برای عبرت گرفتن بچه ها شروع به سخنرانی می کند.

 

عباس: شما رو امروز آوردن اینجا که آخر عاقبت خلاف رو ببنید، که آدم بشید. یعنی عبرت بگیرید. آدم باید از آدمهای بدبخت عبرت بگیره؛ از آدم خوشبخت ها الگو بگیره. مثلا خود ما تو زندگی الگومون کی بود؟ اکبر آقا چاله سیرابی، غلام پشگل، قنبر کفتر باز (بلندگو را در جلوی صورت حسن می گیرد) آقا شما الگوت تو زندگی کی بوده؟

حسن: شما عباس آقا!

عباس: بفرما! یعنی خاک تو سر این بکنن که الگوش منم. یه زمانی که قد شما بودم یه روزی معلمه اومد تو کلاس گفت آقا می خوام یه تیاتر راه بندازیم. کی می خواد نقش گوسفند رو بازی بکنه؟ آقا به حرضت عباس کل کلاس اینجور دستاشون رو گرفتن(دستش رو بالا می بره) همه جز حاجی ت. بعد گفت کی می خواد نقش گرگ رو بازی بکنه. ما گفتیم آقا ببخشید نقش جک جونور دیگه ای ، غلاغی، فیلی، شیری پلنگی، چیزی نداری بدی به ما؟ گفت نه یا باهاس گوسفند باشی یا گرگ. بعد از اون بود که ما تو زندگی مون فهمیدیم آقا یا باس گرگ باشی یا...؟

بچه ها: گوسفند.

عباس:یا باس بزنی یا...؟

بچه ها: می زننت.

عباس: یا باس بخوری یا...؟

بچه ها: می خورنت.

عباس: یا باس بمالی یا...؟

بچه ها: می مالننت.

عباس: حالا ما اشتباه کردیم. ولی از یه گرگ بارون دیده به شما نصیحت یعنی اگه گرگم شدید به جهنم، بشین! ولی این تن بمیره، جون هر چی مرده، گوسفند نباشید تو زندگی تون.

دست زدن بچه ها.